ترجمه مقاله

نبی

لغت‌نامه دهخدا

نبی . [ ن َ بی ی / ن َ ](اِخ ) پیغمبر اسلام . حضرت محمدبن عبداﷲ :
محمد بدو [ به کشتی ] اندرون با علی
همان اهل بیت نبی و وصی .

فردوسی .


نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه .

فردوسی .


اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای .

فردوسی .


سخن نهان ز ستوران به ما رسید چو وحی
نهان رسید ز ما زی نبی به کوه حرا.

ناصرخسرو.


دعوی همی کند که نبی را خلیفتم
در خلق این شگفت حدیثی است بلعجب .

ناصرخسرو.


یاد ازیرا کنم من آل نبی را
تا به قیامت کند خدای مرا یاد.

ناصرخسرو.


فلک شکافد حکمش چنانکه دست نبی
شکاف ماه دوهفت آشکار می سازد.

خاقانی .


هر قلم مهر نبی ورزم و دشمن دارم
تاج وتختی که مسلمان شدنم نگذارند.

خاقانی .


زآن کلیدی که نبی نزد بنی شعبه سپرد
بانگ پرّ ملک و زیور حورا بینند.

خاقانی .


نه جفت نبی که پاک بودند همه
بد عایشه و حبیبه ٔ محترمه .

(نصاب ).


باری ای خالق زمین و زمان
مرسل و منزل نبی و نبی .

؟ (از صحاح الفرس ).


ترجمه مقاله