ترجمه مقاله

نجم الدین کبری

لغت‌نامه دهخدا

نجم الدین کبری . [ ن َ مُدْ دی ن ِ ک ُ را ] (اِخ ) احمدبن عمربن محمد خیوقی خوارزمی ، مکنی به ابوالجناب و ملقب به نجم الدین و طامةالکبری و معروف به شیخ نجم الدین کبری . مؤسس سلسله ٔ کبرویه . از مشاهیر عرفا و اکابر صوفیان قرن ششم و هفتم هجری است نجم الدین رازی و مجدالدین بغدادی و سعدالدین حموی و سیف الدین باخرزی و بهاءالدین ولد از مریدان و شاگردان ویند. کبری گفتن او به جهت آن است که از کثرت فطانت و ذکاوت ، تمامی مشکلاتی را که از وی سؤال نمودند، حل نموده و بر هر کسی که با وی جدل و مناظره کردی غالب آمدی . او را طامةالکبری [ بلای بزرگ ] گفتند اما ابوالجَنّاب گفتن او به جهت کثرت اجتناب او از دنیا بوده است . او را ولی تراش گفته اند که در مدت عمر دوازده کس را به مریدی قبول کرد و همه از مشایخ و اولیا شدند، چون شیخ مجدالدین بغدادی و شیخ سعدالدین حموی و... چنگیزخان پیش شیخ نجم الدین کبری فرستاد که فرموده ام که در خوارزم قتل عام کنند، باید از آنجا بیرون آئی تا کشته نشوی ، شیخ جواب داد که هشتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم ، در وقت ناخوشی از ایشان تخلف کردن بی مروتی باشد... در فترت مغول در خوارزم شهید شد در سنه ٔ ثمان و عشر و ستمائه [ 618 هَ .ق . ]. مزارش ناپیداست . (تاریخ گزیده ص 789). قزوینی آرد: وفات وی به قول مشهور در سنه ٔ 618 بوده است در موقع فتح خوارزم به دست لشکر مغول که وی در آن واقعه به شهادت رسیده است ، اولین کسی که به این فقره اشاره نموده تا آنجا که اطلاع داریم رشیدالدین فضل اﷲ وزیر است در جامع التواریخ که در حدود 710 هَ .ق . تألیف شده و عین عبارت او از قرار ذیل است : «چنگیزخان چون آوازه ٔ شیخ نجم الدین شنیده بود به وی کس فرستاد که من خوارزم را قتل خواهم کرد و آن بزرگ باید که از میان ایشان بیرون رود و به ما بپیوندد، شیخ رحمةاﷲعلیه در جواب گفت که هفتاد سال با تلخ و شیرین روزگار در خوارزم با این طایفه به سر برده ام ، اکنون که هنگام نزول بلاست ، اگربگریزم از مروت دور باشد، بعد از آن او را از میان کشتگان بازنیافتند، والسلام ». پس از آن در تاریخ گزیده و تاریخ یافعی و نفحات و روضةالصفا و حبیب السیر و سایر کتب تواریخ و تذکره ها این فقره را متدرجاً با شاخ وبرگهای بسیار تکرار کرده اند و هرچه از اصل واقعه دورتر می شویم زواید و تفاصیل افسانه مانند بسیاری می بینیم که بر این حکایت سهل و ساده ٔ طبیعی جامعالتواریخ علاوه شده است ، ولی عجیب است که در تاریخ جهانگشای جوینی که قریب پنجاه سال قبل از جامعالتواریخ تألیف شده و صاحب آن علاءالدین عطاملک جوینی از همه کس بیشتر از وقایع اوایل خروج مغول و نیز از اوضاع و احوال خوارزم باخبر بود و یک جلد تمام از تاریخ او منحصراً مخصوص تاریخ خوارزمشاهیان است ، مطلقاً و اصلاً ذکری و اشاره ای به این فقره یعنی قتل شیخ نجم الدین کبری در وقعه ٔ خوارزم یافت نمی شود، و همچنین زکریابن محمدقزوینی در آثارالبلاد که آن نیز قریب چهل سال قبل ازجامعالتواریخ تألیف شده در ذیل «خیوق » ترجمه ٔ احوال ممتعی از نجم الدین کبری نگاشته ولی مطلقاً و اصلاً از حکایت شهادت او در وقعه ٔ خوارزم ذکری در میان نیاورده ، سهل است ، تاریخ وفات او را هم در حدود ششصدوده ضبط کرده یعنی هشت سال قبل از واقعه ٔ خوارزم . درخصوص مرقد شیخ نجم الدین کبری نیز مابین بعضی مورخین تناقض عجیبی مشاهده می شود، در تاریخ گزیده که در سنه ٔ 730 تألیف شده پس از ذکر شهادت او گوید «مزارش ناپیداست » و حال آنکه در سنه ٔ 733 یعنی فقط سه سال بعد ازتاریخ تألیف گزیده که ابن بطوطه در آن سال به خوارزم رسیده بود مرقد او را به عبارت ذیل وصف می کند: «و بخارج خوارزم زاویة مبنیة علی تربة الشیخ نجم الدین الکبری و کان من کبار الصالحین و فیها الطعام للوارد و الصادر»، و مرحوم رضاقلی خان هدایت در سفر خوارزم خود در سنه ٔ 1267 هَ .ق . نیز مرقد او را در گرگانج مشهور به اورگنج زیارت کرده است . (حاشیه ٔ قزوینی و عباس اقبال بر ص 68 و 69 شدالازار). از تصانیف اوست : 1- رسالة الخائف الهائم عن لومة اللائم 2- فواتح الجمال ، به فارسی . رباعیاتی چند هم بدو منسوب است ، حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده این رباعی را از او آورده است :
دیوی است درون من که پنهانی نیست
برداشتن سرش به آسانی نیست
ایمانْش هزار بار تلقین کردم
آن کافر را سرمسلمانی نیست .
و نیز مؤلف ریحانةالادب آرد:
در کوی تو میدهند جانی به جوی
جان را چه محل که کاروانی به جوی
از تو صنما جوی جهانی ارزد
زین جنس که مائیم جهانی به جوی .
و نیز در تذکره های دیگر است :
گر طاعت خود نقش کنم برنانی
وآن نان بنهم پیش سگی بر خوانی
وآن سگ باشد گرسنه در زندانی
از ننگ بر آن نان ننهد دندانی .
یک موی تو را هزار صاحب هوس است
تا خود به تو زین جمله که را دسترس است
آنکس که بیافت دولتی یافت عظیم
وآنکس که نیافت درد نایافت بس است .
رجوع به شدالازار ص 68 و 352 و آثارالبلاد ص 355 و جامعالتواریخ باب خوارزم و تاریخ گزیده ص 789 و روضات الجنات ص 81 و حبیب السیر ج 3 ص 31 و دول الاسلام ص 93 و مجمل فصیحی ذیل حوادث سال 617 و 618 و نفحات الانس ص 480 و روضةالصفا ص 33 و طرایق الحقایق ص 48 و 149 وریاض العارفین ص 143 و مجمعالفصحا ج 1 ص 633 و ریحانةالادب ج 4 ص 172 و مجالس العشاق ص 84 و مجالس النفایس ص 319و تاریخ تصوف در اسلام تألیف غنی ص 495 و 514 و 546 و مجله ٔ یادگار سال 4 شماره های 1 و 2 و 9 و 10 شود.
ترجمه مقاله