ترجمه مقاله

نجنجة

لغت‌نامه دهخدا

نجنجة. [ ن َ ن َ ج َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منع کردن کسی را از چیزی . (از اقرب الموارد). || قصد کردن به کاری بی کوشش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دل دهی (؟) و تردد کردن در رای . (منتهی الارب ) (آنندراج ): نجنج فی رأیه ؛ تحیر و اضطرب . (تاج العروس ). یقال : نجنج امره ؛ اذا هم ّبه و لم یعزم علیه . (منتهی الارب ). || جنبانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به حرکت درآوردن . (اقرب الموارد). || دیگرباره آوردن بر آب شتران را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). بازآوردن شتران را بر حوض . (از اقرب الموارد). || گرد برگردیدن وقت ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || در منزل بهاری اقامت کردن قوم در تابستان سپس ِ آن به سوی آب وارد شدن آنها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله