ترجمه مقاله

نجوم

لغت‌نامه دهخدا

نجوم . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نجم . انجم . ستارگان :
مجره چون ضیا که اندراوفتد
به روزن و نجوم اوهبای او.

منوچهری .


آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شود
تا نجوم فضل را می مرکز مروا شود.

ناصرخسرو.


گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران
زآنکه نجوم ملک را شاه فلک معسکری .

خاقانی .


پیام داد به درگاهش آفتاب که من
تو را غلامم از آن بر نجوم سالارم .

خاقانی .


نی در نبات این بدلی آمد از قدر
نی در نجوم آن خللی آمد از قضا.

خاقانی .


با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 292). نجوم دین و رجوم شیاطین و انصار سلطان سلاطین بر عقب ایشان میرفتند و می کشتند و می غارتیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 415).
مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که اصحابی نجوم .

مولوی .


|| (علم ...) نام علمی که در آن حرکات و حالات ستارگان با یکدیگر بیان می شود که نام دیگرش علم حساب نجوم و علم هیأت است . (فرهنگ نظام ). علم نجوم ؛ معرفت به احوال ستارگان . (منتهی الارب ). نام علمی که در آن اثرات ستارگان بر روی زمین بیان میشود، و به علم احکام نجوم نیز گویند. (فرهنگ نظام ). از فروع علم طبیعیات است ،و آن شناختن اصولی است که به وسیله ٔ آن احوال شمس و قمر و دیگر ستارگان شناخته میشود، و مراد از احوال ستارگان آثاری است که از آنها در عالم سفلی صادر شود، بنابراین این علم از اجزاء هیئت و علم سماء و عالم نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ستاره شناسی شود : گفت به چه سبب ؟ گفت نجومی سخت بد است و وی علم نجوم نیک دانست . (تاریخ بیهقی ص 490).
یکی در نجوم اندکی دست داشت
ولی از تکبر سری مست داشت .

سعدی .


|| (مص ) ظاهر شدن . طالع شدن . (از اقرب الموارد). || برآمدن نبات و ستاره و دندان و شاخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برآمدن سرو و نبات . (تاج المصادر بیهقی ). پدید آمدن ستاره . (زوزنی ). || پدید شدن بدمذهب و خارجی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پدید شدن مردم بدمذهب . (فرهنگ خطی ). پدید آمدن خارجی . (تاج المصادر بیهقی ). || پدید آمدن فتنه . (ازتاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) : خراسان که خلاصه ٔ بیضه ٔ دولت و نقاوه ٔ مملکت است بدو ارزانی داشت تا وقت نجوم من و هجوم فتن یار احد و رکن اشد او باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 57). از مبداء نجوم فتنه وهجوم محنت به ماوراءالنهر نوح با بوعلی سیمجور نوشته ها می نوشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 57). || صادر و ناتج شدن از چیزی . (اقرب الموارد). || پاره پاره گزاردن مال را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). دین را قسطبه قسط ادا کردن : نَجَم َ الدین ؛ اداه نجوماء، أی فی اوقات معینة. (المنجد). || (اِ) ج ِ نجم ، به معنی قسط. موعد پرداخت اقساط. رجوع به نجم شود : نجوم خراج در روزگار پیشین نُه ماه گردانیدند، اول آن ماه اردی بهشت و آخر آن ماه دی ، سپس چون رکن الدوله رحمه اﷲ بدین ناحیت رسید نجوم خراج دو ماه گردانید. (تاریخ قم ص 144 و 145).
ترجمه مقاله