ترجمه مقاله

نخچیرگه

لغت‌نامه دهخدا

نخچیرگه . [ ن َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . صیدگاه . نخچیرگاه . نخجیرگاه :
چو بگذشت نیمی ز روز دراز
سپهبد ز نخچیرگه گشت باز.

فردوسی .


دگر هفته با لشکر سرفراز
به نخچیرگه رفت با یوز و باز.

فردوسی .


همی بود بهمن به زاولستان
به نخچیرگه با می و گلستان .

فردوسی .


یوز زآن فخر که شد در خور نخچیرگهش
بعد از این کبر پلنگان بود اندر سر او.

ادیب صابر.


گفت فرمان تو راست کار بساز
تا ز نخچیرگه من آیم باز.

نظامی .


به نخچیرگه شیر کردی شکار
ز گور و گوزنش نرفتی شمار.

نظامی .


ترجمه مقاله