ترجمه مقاله

نخکله

لغت‌نامه دهخدا

نخکله . [ ن َ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گوزی سخت . (لغت فرس اسدی ). گوز سخت . گردوی سوزنی . (فرهنگ نظام ). گردکانی را گویند که سخت باشد و زود نشکند و مغزش به دشواری برآید. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (از آنندراج ). و آن راچارمغز نیز گویند زیرا که مغزش چهارپاره است . (انجمن آرا). گردو سوزنی . گردو سنجاقی . گردکانی که مغزش به زحمت با سوزن و سنجاق برآید. (فرهنگ خطی ). در سبزوارگردوی سوزنی ناخ کله است . (فرهنگ نظام ) :
ای به زفتی عَلَم به گرد جهان
برنگردم ز تو مگر بمری
گرچه سختی ، چو نخکله مغزت
جمله بیرون کنم به چاره گری .

لبیبی .


|| بمعنی باز کردن هر چیز با ناخن هم هست ،مثل : پشم ها را ناخ کله کن یا موی سر ناخ کله شده ، ریشه اش نکه کهله است بمعنی بیرون آینده با ناخن . (فرهنگ نظام ).
ترجمه مقاله