ترجمه مقاله

نخ

لغت‌نامه دهخدا

نخ . [ ن َخ خ ] (ع اِ) رفتار درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شترانی که پیش مصدق خوابانند تا صدقه بیرون آرد از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گستردنی است دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بساط طویل . (اقرب الموارد). مأخوذ از فارسی ، بساطی دراز. (ناظم الاطباء) رجوع به نَخ شود. || (مص ) سخت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت راندن شتر را. (از اقرب الموارد). راندن ستور. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).درشت و خشن راه رفتن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). نخ الرجل نخاً؛ سار سیراً عنیفاً. (اقرب الموارد). || اِخ اِخ گفتن شتر را تا بخوابد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
ترجمه مقاله