ترجمه مقاله

ندیدبدید

لغت‌نامه دهخدا

ندیدبدید. [ ن َ ب َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تازه به دوران رسیده . تازه به عرصه رسیده . نوخاسته . نودولت . نوکیسه .
- امثال :
ندیدبدید وقتی که دید به خودش چسید .
|| خرده نگرش . اندک بین . اندک نگرش . که کم به چشم اوزیاد آید. (یادداشت مؤلف ). || سخت لئیم و بخیل . (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله