ترجمه مقاله

ندیده

لغت‌نامه دهخدا

ندیده . [ ن َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دیده نشده . رؤیت ناشده . نادیده . پنهان از نظر. نامرئی : خدای ندیده . || (ق مرکب ) بی آنکه ببیند. بدون رؤیت .
- ندیده خریدن ؛ بی مشاهده و معاینه و دیدن خریدن .
|| (ن مف مرکب ) ندیدبدید. نودولت . نوکیسه . تازه به دوران رسیده . تازه به عرصه رسیده . که پس از عمری فقر و تنگدستی و محرومیت تازه به نوائی و ناز و نعمتی رسیده است و خود را گم کرده .
- آب ندیده ؛ آنچه هنوز شسته نشده است . که آب بدان نرسیده است : پارچه ٔ آب ندیده . کاغذ آب ندیده . کوزه ٔ آب ندیده .
ترجمه مقاله