ترجمه مقاله

نر

لغت‌نامه دهخدا

نر. [ ن َ ] (اِخ ) نام پدر سام است و او را نریم و نریمان هم میگویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (از نظام ). مخفف نریمان = نیرم است به معنی نرمنش . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
تو آن پادشاهی که گر زنده بودی
زمین بوسه دادی تو را سام ِ بِن نر.

ازرقی هروی (از جهانگیری و رشیدی ).


ترجمه مقاله