ترجمه مقاله

نریمان

لغت‌نامه دهخدا

نریمان . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نئیره منه ، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه ٔ من (اندیشیدن )؛ جمعاً یعنی نرمنش ، مردسرشت . در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان . این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است ، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص (علم ) گردید و در ادبیات ما سام (بن ) گرشاسب (بن ) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت (و لقب ) خود گرشاسب بوده است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. (ناظم الاطباء) :
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی به صف ّ دشمنان سام نریمانش .

ناصرخسرو.


آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده .

خاقانی .


ترجمه مقاله