ترجمه مقاله

نزق

لغت‌نامه دهخدا

نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر ستوران در دویدن و برجستن . (زوزنی ). برجستن ستور و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سبکی و شتابی نمودن هنگام خشم . نَزَق . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سبکساری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). طیش و سبکسری کردن به هنگام غضب و شتاب کردن . (از اقرب الموارد). شتاب و طیش و سبکی به گاه غضب . (از المنجد). || (اِمص ) خفّت . طیش . سبکی . چستی . نُزُق . (فرهنگ نظام ). || سبکسری . سبکی : پسر خویش را الیسع به سبب خرقی که در او میدید و نزقی که در شمایل وی مشاهده می کرد به بعضی از قلاع کرمان فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288). اما جماعتی احداث از سر نزق شباب و قلت تجارب و غفلت از عواقب امور سر باززدند و از آن قرار تجافی نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 107). || (مص ) پر کردن کوزه را و لبالب کردن آن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || لبالب شدن آوند و آبگیر . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله