ترجمه مقاله

نزه

لغت‌نامه دهخدا

نزه . [ ن َ زِه ْ ] (ع ص ) پاک از عیب . (غیاث اللغات ). نزیه . (اقرب الموارد). پاکیزه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاک . (ناظم الاطباء) :
حق همی گوید که آری ای نزه
لیک بشنو صبر آور صبر به .

مولوی .


|| مکان نزه ؛ جای دور از آب و علف و قعر آب و از مگسان ده و مردم و از آبخیز دریا و از فساد هوا. (منتهی الارب ). جای دور از کشت و آب راکد و علف و از مگسان دهات و از مردم و آبخیز دریا و از فساد هوا. (ناظم الاطباء). نزیه . (اقرب الموارد). رجوع به نزیه شود. || تازه . خوب . (غیاث اللغات ). خرم . باصفا : چه در جهان بقعتی نیست نزه تر از گرگان و طبرستان . (تاریخ بیهقی ص 457). جائی نزه بود و سراپرده و دیوانها همه زیر آن پرده زده بودند. (تاریخ بیهقی ص 460). آورده اند که در ناحیت کشمیر مرغزاری خوش و نزه بود. (کلیله و دمنه ). موضعی به غایت نزه و خرم و متنزهی بی رنج و غم یافته . (سندبادنامه ص 166). و حکایت سلیمان و مور و پای ملخ بگفت و چون جای نزه بود و قاآن را نشاط در سر. (جهانگشای جوینی ). دیگر آنکه کتب تاریخ متفرجی نزه و متنزهی بدیع باشد. (تجارب السلف ).
ترجمه مقاله