ترجمه مقاله

نزوع

لغت‌نامه دهخدا

نزوع . [ ن ُ ] (ع مص ) آرزومند گشتن . (زوزنی ). آرزومند گردیدن و مشتاق شدن به کسی . (از منتهی الارب ). آرزومند گردیدن به سوی اهل خود و مشتاق گردیدن . (آنندراج ). مشتاق شدن به سوی اهل خود. (از المنجد). نزاع . نزاعة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کشیده شدن . (زوزنی ). || خواهانی کردن : نزعته نفسه ؛ خواهانی آن کرد. (از منتهی الارب ). || رفتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به نزاع شود. || دور شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || یک تک رفتن اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || به پایان کار رسیدن . پرداختن از کاری . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). کفایت کردن و پایان دادن کاری را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || بازایستادن . (زوزنی ). || بازگشتن . (یادداشت مؤلف ). || به پدر خود مانستن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (المنجد) (از اقرب الموارد). || کشیدن کمان را: نَزَع َ فی القوس ؛ کشید کمان را. || آب کشیدن به دلو: نَزَع َ الدلو؛ آب کشیدن بدان . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله