ترجمه مقاله

نشاطی

لغت‌نامه دهخدا

نشاطی . [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) (ملا...) محمد (حاجی ...)، متخلص به نشاطی و بیزری . از شعرای قرن یازدهم است . به روایت مؤلف تذکره ٔ صبح گلشن در دماوند می زیسته و به روایت نصرآبادی سفری به اصفهان کرده و اواخر عمرش به آشفتگی و پریشانی گذشته است . او راست :
نیست کاری با سر و دستار عاشق پیشه را
می زند چون گل به سر فرهاد زخم تیشه را.
چند مشغول نواسنجی بلبل باشی
آنچنان باش که بر خاک تو گل سجده کند.
ما شیشه ٔ شکسته ٔ دل را گداختیم
از بهر دیدن رخت آئینه ساختیم .
(از صبح گلشن ص 518) (از قاموس الاعلام ج 6 ص 4577) (از تذکره ٔ نصرآبادی ص 429) (از فرهنگ سخنوران ص 602).
ترجمه مقاله