ترجمه مقاله

نشخوار زدن

لغت‌نامه دهخدا

نشخوارزدن . [ ن َ / ن ُ خوا / خا زَ دَ ] (مص مرکب ) نشخوار کردن . رجوع به نشخوار و نشخوار کردن شود: دغض ؛امتلاء آوردن شتر را چنانکه نشخوار نزند. جفر؛ آنکه گیاه خورد و نشخوار نزند. (منتهی الارب ) :
شش سال به کام دل و آسانی خوردند
باید زدن امروز چو اشتر همه نشخوار.

فرخی .


ترجمه مقاله