ترجمه مقاله

نشره

لغت‌نامه دهخدا

نشره . [ ن ُ رَ ] (ع اِ) تعویذ. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسون . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). افسونی که علاج کرده می شود به او دیوانه و بیمار. (شرح قاموس ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع). حرز دیو دیده و بیمار. (یادداشت مؤلف ). تعویذی است که بدان دیوانگان و بیماران و یا مردم نزار مشرف به هلاکت را درمان کنند. (از اقرب الموارد) :
گر جگرش خسته شد از فزع حادثات
نعت محمد بس است نشره و درمان او.

خاقانی .


نشره ٔ من مدح امام است و بس
تا نرسد ز اهرمنانم زیان .

خاقانی .


هیکل و نشره و حرزی که اجل باز نداشت
هم به تعویذ ده شعبده گر بازدهید.

خاقانی .


خستگان دیو ظلم از خاک درگاهش به آب
نشره کردند و به آب رخ مزعفر ساختند.

خاقانی .


|| هدیه که برای طفلان نویسند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مرکبی از زعفران و جز آن که لوح اطفال را کنند. (یادداشت مؤلف ) :
از آن چون لوح طفلانم به سرخی اشک و زردی رخ
که دل را نشره ٔ عید است ز آن پیر دبستانی .

خاقانی .


- نشره ٔ اطفال . رجوع به ترکیب نشره ٔ طفلان شود :
تا کی چو لوح نشره ٔ اطفال خویش را
در زرد و سرخ حلیت زیبا برآورم .

خاقانی .


- نشره ٔ طفلان ؛ آنچه با زغفران و غیره بر روی تخته ٔ اطفال نویسند. (برهان قاطع).نَشرَه ؛ آنچه با زعفران و شنگرف برای کودکی که تازه به مکتب می رود بر روی لوح نویسند و آن را نشره ٔ طفلان نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
نوشتم ابجد تجرید پس چون نشره ٔ طفلان
نگاریدم به سرخ و زرد ز اشک دیده ، سربابش .

خاقانی .


|| دعائی که با زعفران نویسند. (انجمن آرا). رجوع به نشرة [ ن ُ رَ ] شود.
ترجمه مقاله