ترجمه مقاله

نشستنگاه

لغت‌نامه دهخدا

نشستنگاه . [ ن ِ ش َ ت َ ] (اِ مرکب ) مکان نشستن . (آنندراج ). جائی که بر آن کسی می نشیند. (ناظم الاطباء) || مجلس . (یادداشت مؤلف ). || آن جائی که چیزی قرار می گیرد. (ناظم الاطباء). || اقامت گاه . (از آنندراج ). محل اقامت .مسکن : آزرمی دخت به ناحیت اسدآباد قصری کرد به نام خویش کرد اندر هامون و نشستنگاهی بزرگوار بر سر تل . (مجمل التواریخ ). || پای تخت . کرسی سلطان یا امیری در مملکت : لیث به خراسان بازگشت و به جیرفت آمد آنجا نشستنگاه خویش گرفت . (تاریخ سیستان ). || مقعد. (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). کون . (ناظم الاطباء). سرین . دبر.
ترجمه مقاله