ترجمه مقاله

نشف

لغت‌نامه دهخدا

نشف . [ ن َ ] (ع مص ) رفتن و هلاک شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رفتن و تباه شدن مال کسی . (از اقرب الموارد). || رفتن آب در زمین . (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). روان گردیدن آب به روی زمین . (از ناظم الاطباء). و اسم از آن نَشَف است . (از اقرب الموارد). || فرورفتن آب در زمین . (آنندراج ). || بخود کشیدن جامه خوی و عرق را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بخود کشیدن لباس عرق و حوض آب را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). جذب کردن و در خود کشیدن جامه خوی را. (از غیاث اللغات ). به خود کشیدن جامه خوی را، کاغذ سیاهی را، سفال و اسفنج آب را. (یادداشت مؤلف ). || جذب شدن :
پس نشان نشف آب اندر غصون
آن بود که می نجنبد در رکون .

مولوی .


|| گرفتن آب را از جائی با پارچه و جز آن . (از ناظم الاطباء). آب را از جائی با کهنه و امثال آن برگرفتن که چیزی از آن باقی نماند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). خشک کردن . خشکانیدن . (یادداشت مؤلف ). || قطع شدن آب چاه . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || خشکیدن رطوبت لباس . (از المنجد). || (اِ) لون . رنگ . (از اقرب الموارد). || جمع نشفة است به معنی سنگ پا. رجوع به نَشفَه شود.
ترجمه مقاله