ترجمه مقاله

نصرت دادن

لغت‌نامه دهخدا

نصرت دادن . [ ن ُ رَ دَ ] (مص مرکب ) یاری دادن . یاوری کردن . تأیید کردن :
گوینده باید که راستگو باشد و نیز خود گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را. (تاریخ بیهقی ص 680).
مستنصر ار خدای دهد نصرت
ز این پس بر اولیای شیاطینم .

ناصرخسرو.


انوشیروان اندیشه کرد و بگفت کی دین اهل یمن دین ما نیست تا نصرت ایشان دهیم . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 94).
آسمان بر حسب قدرت شاه را نصرت دهد
صورتی باید چنین تا نصرتی یابد چنان .

امیرمعزی (از آنندراج ).


هفتم فلک ایوانت ایوان فلک قصرت
ای داده به تو نصرت معمار جهانداری .

خاقانی .


نصرت که دهد به بدسگالت
هرا که برافکند خران را.

خاقانی .


|| پیروز کردن . غلبه دادن :
بی نیازا تو نصرتم دادی
بر کسی کو به تو نیاز نداشت .

خاقانی .


ترجمه مقاله