ترجمه مقاله

نصوع

لغت‌نامه دهخدا

نصوع . [ ن ُ ] (ع مص ) پیدا و روشن شدن کار. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). هویدا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). واضح و آشکار شدن امر. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خالص شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نصاعة. (اقرب الموارد) (المنجد). خالص و بی آمیغ گردیدن . (آنندراج ). || خالص گردیدن رنگ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || سخت سپید شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از آنندراج ). سخت سپید شدن و خالص شدن رنگ ، در مورد رنگ زرد و قرمز هم می شود. (از متن اللغة). نصاعة. (متن اللغة). || فرونشاندن آشامنده تشنگی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة) (آنندراج ). || اقرار کردن . و گزاردن حق کسی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة) (آنندراج ). || اظهار کردن و آشکار کردن دشمنی را. (از متن اللغة). || زادن مادر بچه را. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة) (آنندراج ). || جویدن ناقه جُرَّة را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِمص ) خلوص : خلوص اعتقاد او در موالات دولت و نصوع سیرت و سریرت او در مطاوعت حضرت عرض داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 343). نصوح اخوت و نصوع مودت بقرار اصل بازرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 160).
ترجمه مقاله