نصیر
لغتنامه دهخدا
نصیر. [ ن َ ] (ع ص ) یاری کننده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). یاری دهنده . (مهذب الاسماء). یاری گر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مددکار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ناصر. (مهذب الاسماء) (از متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). یار. یاور. ولی . (یادداشت مؤلف ). ج ، نُصَراء. انصار :
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر.
گر همی خلق بخصمی بدر آیند یکی را
چه تفاوت کند آن را که تو مولی و نصیری .
کنون دشمنان گر برندم اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر.
دعای زنده دلانت رفیق بادو قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه .
|| (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).
این خلعت وزارت و این اعتماد شاه
فرخنده باد و باد مر او را خدا نصیر.
فرخی .
گر همی خلق بخصمی بدر آیند یکی را
چه تفاوت کند آن را که تو مولی و نصیری .
سعدی .
کنون دشمنان گر برندم اسیر
نباشد کس از دوستانم نصیر.
سعدی .
دعای زنده دلانت رفیق بادو قرین
خدای عالمیانت نصیر باد و پناه .
سعدی .
|| (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء).