ترجمه مقاله

نضج

لغت‌نامه دهخدا

نضج . [ ن َ ض َ ] (ع مص ) پختن و رسیدن و قابل خوردن شدن خرما و گوشت و جز آن . (از اقرب الموارد). و اسم از آن نُضج و نَضج است . (از اقرب الموارد). رجوع به نُضج شود. || یک سال گذشتن و باردار نشدن ناقه . یعنی طولانی شدن وقت زائیدن آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نضجت الناقة بولدها. رجوع به نُضج و نَضج شود.
ترجمه مقاله