ترجمه مقاله

نضیج

لغت‌نامه دهخدا

نضیج . [ ن َ ] (ع ص ) میوه ٔ رسیده و پخته هرچه باشد. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). میوه وگوشتی که رسیده و پخته و قابل خوردن شده باشد. ناضج . (اقرب الموارد) (المنجد). میوه ٔ پخته و دمل پخته وماده ٔ پخته ٔ هر چیز که پختگی آن از آتش نباشد. (غیاث اللغات ). رسیده . پخته . به کمال رسیده و صالح برای غایة مطلوبه شده . (یادداشت مؤلف ). نعت است از نضج . رجوع به نَضج و نُضج شود. || نضیج الرأی ؛ استوارخرد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله