ترجمه مقاله

نضید

لغت‌نامه دهخدا

نضید. [ ن َ ] (ع ص ) رخت برهم نهاده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). منضود. (متن اللغة) (المنجد). مُنَضَّد. (المنجد). || منضود.مردف . مرتب . منظم . (از یادداشت مؤلف ) :
بتأمل نتوانم که کنم
بسزا گوهر مدح تو نضید.

سوزنی .


ای لاَّل معنوی از نظم الفاظت نضید
وی ریاض خسروی از فیض الطافت نضیر.

سلمان ساوجی .


ترجمه مقاله