ترجمه مقاله

نظیف

لغت‌نامه دهخدا

نظیف . [ ن َ ] (ع ص ) پاکیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (بحر الجواهر) (دهار) (ناظم الاطباء). پاک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ). طاهر. (غیاث اللغات ). پاکیزه ٔ تمیز.نقی بهی . (از متن اللغة). پاک از چرک و آلودگی و تمیز و نیکو. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقی . مقابل قذر و پلید و پلشت . (یادداشت مؤلف ) :
گر پلیدم ور نظیفم ای شهان
این نخوانم پس چه خوانم در جهان .

مولوی .


قوت طاعت در لقمه ٔ لطیف است و صحت عبادت در کسوت نظیف . (گلستان سعدی ). عابد طعامهای لطیف خوردن گرفت و کسوتهای نظیف پوشیدن . (گلستان سعدی ).
لطیف ْ جوهر و جانی غریب ْ قامت و شکلی
نظیف ْ جامه و جسمی بدیعْ صورت و خوئی .

سعدی .


|| حلال . پاک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (اِ) اشنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). اشنان و مانند آن . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله