ترجمه مقاله

نفریدن

لغت‌نامه دهخدا

نفریدن . [ ن َ / ن ِ دَ ] (مص ) نفرین کردن . دعای بد کردن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). لعن کردن . بدخواهی کردن . (یادداشت مؤلف ). لعنت کردن . (ناظم الاطباء) :
هر آنکس که بد پیش درگاه تو
بنفرید بر جان بیراه تو.

فردوسی .


ببارید خون زنگه ٔ شاوران
بنفرید بر بوم هاماوران .

فردوسی .


بسی نفرید بر گشت زمانه
که کردش تیر هجران را نشانه .

فخرالدین اسعد.


هم از آن کار آن داس دل خیره ماند
بر آن بت بنفرید و ز آنجا براند.

اسدی .


ز درد دل و جان بنالید سخت
بنفرید بسیار بر شور بخت .

شمسی (یوسف و زلیخا).


همانا که بر ما بنفرید سخت
که هم در زمان تیره شد روی بخت .

شمسی (یوسف و زلیخا).


نفریده به دشمنان جاهت
اجرام فلک چو خلق عالم .

بوعلی چاچی .


|| نفرت نمودن . پشولیدن . پسوریدن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله