نفس شوم
لغتنامه دهخدا
نفس شوم . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه گفتار او شومی و نحوست داشته باشد. (آنندراج ). آنکه گفتار وی شوم و نامبارک باشد. (ناظم الاطباء). نامبارک دم :
نیفتد هیچ کافر بر زبان ناصحان یا رب
مرا کردند عاقل رفته رفته این نفس شومان .
نیفتد هیچ کافر بر زبان ناصحان یا رب
مرا کردند عاقل رفته رفته این نفس شومان .
صائب (ازآنندراج ).