نفس شکستن
لغتنامه دهخدا
نفس شکستن . [ ن َ ف َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) نفس فروبردن و برنیاوردن . نفس گسستن . || دم برنیاوردن . لب به سخن نگشودن . از اظهار مطلبی خودداری کردن :
دگر سرود صمد جوشد از دلم در دیر
نفس همی شکنم در گلوی سینه ٔ تنگ .
دگر سرود صمد جوشد از دلم در دیر
نفس همی شکنم در گلوی سینه ٔ تنگ .
عرفی (از آنندراج ).