ترجمه مقاله

نفقات

لغت‌نامه دهخدا

نفقات . [ ن َ ف َ ] (ع اِ) ج ِ نفقة. رجوع به نفقة و نفقه شود.
- نفقات دادن ؛ : امیر فرمود تا ایشان را نفقات دادند و رها کردند. (تاریخ بیهقی ص 581).
- نفقات کردن ؛ خرج کردن . هزینه کردن . صرف کردن : بهر درمی که علی عیسی فرستاد پنجاه درم نفقات بایدکرد یا زیاده تا آن فتنه بنشیند. (تاریخ بیهقی ص 426). این کوشک به چهار سال برآمد و بیرون از حد نفقات کرد. (تاریخ بیهقی ص 508).
ترجمه مقاله