ترجمه مقاله

نقاب برافکندن

لغت‌نامه دهخدا

نقاب برافکندن . [ ن ِ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از رخ برگرفتن . رخ نمودن . ظاهر شدن . پدیدار گشتن . نمایان شدن :
نقاب برفکن و آتشی به جانم زن
ز دیده ٔ تر من همچو شمع آب بریز.

خاقانی .


نظارگان مصر بریدند دست از آنک
یوسف نقاب طلعت غرا برافکند.

خاقانی .


گر وفا از رخ برافکندی نقاب
بس نثارا کآن زمان افشاندمی .

خاقانی .


نفحات صبح دانی به چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی .

سعدی .


چو گل نقاب برافکند و مرغ هوهو زد
منه ز دست پیاله چه می کنی هی هی .

حافظ (از آنندراج ).


ترجمه مقاله