نقب افکندن
لغتنامه دهخدا
نقب افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . نقب بریدن :
نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم
پی بر سر خزینه ٔ پنهان صبحگاه .
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانه ٔ خون افکندند.
نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم
پی بر سر خزینه ٔ پنهان صبحگاه .
خاقانی .
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانه ٔ خون افکندند.
خاقانی .