نقش انگیختن
لغتنامه دهخدا
نقش انگیختن . [ ن َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رل بازی کردن . (یادداشت مؤلف ). || صورت سازی کردن . تصویر کردن :
هر نفس عشق دوصد نقش بدیع انگیزد
تا نگردد به خود آن آینه سیما مشغول .
رجوع به نقش برانگیختن شود.
هر نفس عشق دوصد نقش بدیع انگیزد
تا نگردد به خود آن آینه سیما مشغول .
صائب (از آنندراج ).
رجوع به نقش برانگیختن شود.