ترجمه مقاله

نمدمال

لغت‌نامه دهخدا

نمدمال . [ ن َ م َ ] (نف مرکب ) آنکه به مالیدن نمد مباشرت کند. (آنندراج ). آنکه نمد می مالد. (ناظم الاطباء). آنکه از پشم آمیخته با آشی نمد مالد. لَبّاد. نمدگر. نمدساز. (یادداشت مؤلف ) :
گر سقرلاط تو را هست و نمد می پوشی
سردی است این به نمدمال چه عیب است و عوار.

نظام قاری .


گر شبی وصل نمدمال چو مه دستم دهد
روی زردی بر کف آن پای مالم چون نمد.

سیفی (از آنندراج ).


بود از نمدمال نالیدنم
رخ از عجز بر خاک مالیدنم .

وحید (از آنندراج ).


ترجمه مقاله