ترجمه مقاله

نهادگی

لغت‌نامه دهخدا

نهادگی . [ ن ِ / ن َ دَ / دِ ] (حامص ) عمل نهادن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نهادن شود. || در شاهد ظاهراً به معنی ترتیب و تأنّی و تأمل است : و رتل القرآن ترتیلاً، (قرآن 4/73)؛ و قرآن می خوان به ترتیل و آهستگی و نهادگی . (ابوالفتوح چ سنگی ج 5 ص 417). || (اِ) جامه و لباسی که در روزهای عید و روزهای مهمانی و دیدن مردمان بزرگ پوشند و بغیر از این روزها در جائی در بسته دارند. (برهان قاطع) (آنندراج ). لباس رسمی . || یک قسمی از نان . || ذات . سرشت . طبیعت . فطرت . || شکل . || اساس . نهاد . || عادت . سیرت . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله