ترجمه مقاله

نهر

لغت‌نامه دهخدا

نهر. [ ن َ / ن َ هََ ] (ع اِ) جوی . (مهذب الاسماء) (دستور الاخوان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جوی آب .(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). مجرای آب . (از متن اللغة). اخدود و جوی بی آب را نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و این به حکم مجاز و مجاورت است گویند جری النهر و جف النهر، چنانکه گویند جری المیزاب ، واصل آن جری الماء فی النهر است ، و نهر وسیعتر از ساقیه و ساقیه بزرگتر از جدول است . (از اقرب الموارد). درفارسی نهر به آب روانی اطلاق شود که از رودخانه باریکتر و از جوی عریض تر است . ج ، اَنهُر، انهار، نهور، نُهُر. جوی . مادی . کیل . (یادداشت مؤلف ) :
به هشت نهر بهشت اندر این سه غرفه مغز
به هفت حجله نور اندر این دو حجره ٔ خواب .

خاقانی .


|| آب جاری متسع. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع به معنی قبلی شود. || (مص ) جاری کردن جوی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جوی کندن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کندن و جاری کردن نهر را. (از متن اللغة). || جای درشت گرفتن جهت روان کردن جوی . (از منتهی الارب ). || بشدت جاری شدن خون .(از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || رفتن آب در زمین . (از منتهی الارب ). جاری شدن آب بر زمین . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). آب رفتن در جوی . (تاج المصادر بیهقی ). || تا آب رسیدن چاهکن . (از منتهی الارب ). به آب رسیدن چاهکن هنگام حفر کردن چاه . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). نَهَر. (آنندراج ) (متن اللغة). || سرزنش کردن . (از منتهی الارب ). || بانگ برزدن . (از منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102). زجر. (متن اللغة) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله