ترجمه مقاله

نه

لغت‌نامه دهخدا

نه . [ ن ُه ْ ] (عدد، ص ، اِ) یکی از اعداد فرد که بلافاصله پس از هشت می آید، یعنی هشت بعلاوه ٔ یک . و به عربی تسعه گویند. (ناظم الاطباء) عدد اصلی بین هشت و ده . نماینده ٔ آن در ارقام هندسی 9 است و در حساب جمل حرف ط است . || کنایه از نه فلک و افلاک تسعه است . رجوع به ترکیبات در سطور ذیل شود. || کنایه از نه سوراخ بدن آدمی : دو سوراخ بینی ، دو سوراخ گوش ، دو سوراخ چشم ، دو سوراخ پس و پیش یا قبل و دبر، یک سوراخ دهان .
- نه بام ؛ کنایه از نه آسمان است . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).
- نه پایه ؛ کنایه از نه آسمان است . (برهان قاطع).
- || به معنی منبر خطیبان هم هست که بر بالای آن روند و خطبه خوانند. (برهان قاطع). در شاهد زیر مراد از منبر نه پایه ، نه فلک است :
کرسی شش گوشه بهم درشکن
منبر نه پایه بهم درفکن .

نظامی .


رجوع به ترکیب نه خرگهی شود.
- نه پدر ؛ نه آسمان را گویند و آنها را آبای علوی خوانند. (برهان قاطع).
- || هفت کوکب را نیز با دو عقده رأس و ذنب گفته اند. (برهان قاطع) :
کشت و زاد از پی بیشی غلامانش کنند
چار مادر که دراین نه پدر آمیخته اند.

نظامی .


- نه پرده ؛ کنایه از نه آسمان . (از برهان ) :
کند بالای این نه پرده پرواز
نیم زآن پرده چون گویم از این راز.

نظامی .


جامه ٔ عیب تو تنک رشته اند
ز آن به تو نه پرده فروهشته اند.

نظامی .


- نه پشت ؛ کنایه از نه آسمان :
این هفت قواره ٔ شش انگشت
یک دیده ٔ چاردست و نه پشت .

نظامی .


- نه تخت نیل ؛ کنایه از نه فلک :
شناسنده ٔ حرف نه تخت نیل
حساب فلک راند بر تخت و میل .

نظامی .


- نه ترنج ؛ کنایه از نه آسمان :
ترنج از دودگوگرد آن ندیده
که مازین نه ترنج نارسیده .

نظامی .


- نه تا ؛ نه تو.
- نه تو ؛ نه تا. نه تاه . نه لا :
بر من که دلم چو شمع یکتاست
پیراهن غم چو شمع نه توست .

سعدی .


هزار گونه سپر ساختیم و هم بگذشت
خدنگ غمزه ٔ خوبان ز دلق نه تویی .

سعدی .


- نه توی ؛ نه تو
- نه چرخ ؛ نه فلک :
به فتح هفت کشور سر برآرد
سر نه چرخ را در چنبر آرد.

نظامی .


قبله ٔ نه چرخ به کویت در است
عبهرشش روزه به مویت در است .

نظامی .


- نه حجره ؛ کنایه از نه آسمان . (برهان قاطع) (آنندراج ). نه فلک . (از رشیدی ) :
دل از کار نه حجره پرداخته
به نه حجره ٔ آسمان تاخته .

نظامی .


- || نه حرم حضرت علیه السلام .(رشیدی ). نه حجره که حرم های حضرت رسالت پناه می بودند. (از برهان ) (آنندراج ). رجوع به شاهد ذیل معنی قبلی شود.
- نه حصار ؛ نه فلک . نه آسمان .
- نه حصار مینا ؛ نه حجره . نه آسمان . (برهان قاطع) (آنندراج ).
- نه حرف افلاک ؛ نه فلک :
فکند از هیبت نه حرف افلاک
رقوم هندسی بر تخته ٔ خاک .

نظامی .


- نه حلقه ؛ کنایه از کواکب تسعه :
جهت شش طاق او بر دوش دارد
فلک نه حلقه هم در گوش دارد.

نظامی .


- نه حواس ؛ پنج حواس ظاهر و چهار حواس باطن (به استثنای حس مشترک ). (فرهنگ فارسی معین ) :
ز نه حواس برون شوبه کوی هشت صفات
که هست حاصل این هشت ، هشت باغ بقا.

خاقانی .


- نه خال ؛ نه لو. رجوع به نه لو شود.
- نه خراس ؛ کنایه از نه آسمان است . (از برهان ) (آنندراج ).
- نه خرگهی ؛ منبر نه خرگهی ، منبر نه پایه و کنایه از نه آسمان است :
تا فلک از منبر نه خرگهی
بر تو کند خطبه ٔ شاهنشهی .

نظامی .


- نه خم فیروز ؛ نه فلک . (مجموعه ٔ مترادفات ص 362).
- نه دایره ؛ نه فلک :
نه دایره یک لحظه کناره کند از سیر
گر بروزد از موکب عزم تو غباری .

سنائی .


پسری چون تو نزادند در این روزن
هفت سیاره و نه دایره و چار گهر.

سنائی .


یکدله ٔ شش جهت و هفتگاه
نقطه ٔ نه دایره بهرامشاه .

نظامی .


- نه دبیر ؛ کنایه از کواکب تسعه :
در دو هنرنامه ٔ این نه دبیر
نیست یکی صورت معنی پذیر.

نظامی .


- نه رواق ؛ کنایه از نه آسمان است .(از رشیدی ) (از برهان ).
- نه روزن ؛ کنایه از نه آسمان . (فرهنگ فارسی معین ).
- نه سپر ؛ نه سپهر. نه فلک :
کاین هفت خدنگ چارمیخی
وین نه سپر هزارمیخی .

نظامی .


- نه سپهر ؛ نه آسمان . (از برهان ) (آنندراج ) :
مقدار نه سپهر خردگر کند قیاس
با اوج همت تو یکی باشد از هزار.

سلمان ساوجی .


- نه سقف بی ستون ؛ نه طارم شش روزه . (مجموعه ٔ مترادفات ص 362). کنایه از نه آسمان است .
- نه شکم ؛ کنایه از دوایر افلاک نه گانه :
چرخ که یک پشت ظفرساز تست
نه شکم آبستن یک ناز تست .

نظامی .


- نه شوی ؛ ظاهراً کنایه از نه فلک یا آباء علوی :
احتساب دوره ٔ انصاف تو نگذاشتی
تا دهد نه شوی را حکم طبیعی زن چهار.

سیف اسفرنگ .


- نه شهر بالا ؛ کنایه از نه آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). نه شهر علوی . (فرهنگ فارسی معین ).
- نه شهر علوی ؛ نه شهر بالا. (فرهنگ فارسی معین ) :
کنم قصد نه شهر علوی که همت
از این هفت سفلی نمود امتناعی .

خاقانی (از فرهنگ فارسی معین ).


- نه شیشه ؛ کنایه از نه آسمان است :
جنایت های این نه شیشه ٔ تنگ
همه در شیشه کن بر شیشه زن سنگ .

نظامی .


- نه صحیفه گردون ؛ نه شهر بالا. (برهان قاطع). نه طارم . نه طبق . کنایه از نه آسمان است . (آنندراج ).
- نه طارم ؛ کنایه از نه فلک . (از برهان ) (آنندراج ).
- نه طاق ؛ کنایه از نه آسمان . (از رشیدی ). نه قصر. نه حصار مینا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 362).
- نه طبق ؛ نه طارم . کنایه از نه آسمان . (برهان قاطع) (آنندراج ) :
نه طبق سپهر و آن قرصه ٔ ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهل ترین نواله باد.

حافظ (از فرهنگ فارسی معین ).


- نه عماری ؛ نه فلک . (یادداشت مؤلف ) :
ای هفت عروس نه عماری
بر درگه تو به پرده داری .

نظامی .


- نه طشت ؛ کنایه از نه فلک . نه آسمان . (فرهنگ فارسی معین ) :
گر به یک ره گشت این نه طشت گم
قطره ای در هشت دریا گشت گم .

عطار (از فرهنگ فارسی معین ).


- نه عرض . رجوع به عرض شود.
- نه فلک ؛ نه آسمان . افلاک قمر و عطارد وزهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل و فلک اطلس یا ثوابت و فلک الافلاک . رجوع به فلک شود :
روزی دهان پنج حواس و چهارطبع
خوالیگران نه فلک و هفت اخترند.

ناصرخسرو.


یکی نوبتی چارحد برفراخت
که بر نه فلک پنج نوبت نواخت .

نظامی .


نه فلک از دیده عماریش کرد
زهره و مه مشعله داریش کرد.

نظامی .


فلکی پای گرد کرده بناز
نه فلک را به گرد او پرواز.

نظامی .


- نه قصر ؛ نه طبق . کنایه از نه آسمان . (از برهان ) (آنندراج ).
- نه کاسه ؛ نه فلک . (فرهنگ فارسی معین ) :
در این نه کاسه ٔ دلسوز دلگیر
گرت روزی عروسی کرد تقدیر.

عطار (از فرهنگ فارسی معین ).


- نه کرسی و نه کرسی آسمان و نه کرسی فلک ؛ نه آسمان :
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد.

ظهیر.


چه حاجت که نه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان .

سعدی .


- نه گاو پشت ؛ نه فلک :
از این نه گاو پشت آدمیخوار
بنه بر پشت گاو افکن زمین وار.

نظامی .


- نه گردون ؛ نه فلک :
به دانائیش هفت اختر شکرخند
به مولائیش نه گردون کمربند.

نظامی .


- نه گنبد خضرا ؛ کنایه از نه آسمان :
چو نه گنبد همی گوئی به برهان قیاس آخر
چه گوئی چیست از بیرون این نه گنبد خضرا.

ناصرخسرو.


- نه گوهر ؛ لعل و یاقوت و فیروزه و الماس و زمرد و عقیق و مرجان . (آنندراج ) .
- نه گوی ؛ نه فلک . (فرهنگ فارسی معین ).
- نه لگن ، نه قلعه ٔ مینا . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 362). نه فلک .
- نه لو ؛ نه خال . ورق بازی که 9 خال دارد.
- نه ماهه ؛ پابه ماه و آماده ٔ وضع حمل . کنایه از رسیده و قابل استفاده :
خم آبستن خمر نه ماهه بود
در آن فتنه دختر بیفکنده زود.

سعدی .


- نه مسند ؛ نه آسمان :
شمسه ٔ نه مسند هفت اختران
ختم رسل خاتم پیغمبران .

نظامی .


- نه مطبخ ؛ نه فلک :
نخواهد ماند آخر جاودانه
در این نه مطبخ این یک چارخانه .

نظامی .


- نه مقرنس ؛ کنایه از نه آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ).
- نه مکتب ؛ نه فلک :
خوانده به جان ریزه اندیشناک
ابجد نه مکتب از این لوح خاک .

نظامی .


- نه مهد ؛ نه آسمان :
و آن یوسف هفت بزم نه مهد
هم والی ملک و هم ولی عهد.

نظامی .


- نه میخی ؛ پرده ٔ نه میخی ، کنایه از نه آسمان با کواکب تسعه :
هرچه در این پرده ٔ نه میخی است
بازی این لعبت زرنیخی است .

نظامی .


ترجمه مقاله