ترجمه مقاله

نوازش کردن

لغت‌نامه دهخدا

نوازش کردن . [ ن َ زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از روی مهربانی دست به سر کسی کشیدن . توسعاً، مهربانی کردن . (یادداشت مؤلف ). نواختن . تفقد کردن . مورد لطف و مرحمت قرار دادن . و نیز رجوع به نواختن و نواخت کردن شود :
بدانسان که شاهان نوازش کنند
بدان بندگان نیز نازش کنند.

فردوسی .


نوازش کنون من به افزون کنم
زدلْتان غم و ترس بیرون کنم .

فردوسی .


طایفه ای از لشکر عضدالدوله به خدمت او رفتند و او ایشان را نوازش کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 290).
نوازش های بی اندازه کردش
همان عهد نخستین تازه کردش .

نظامی .


فرودآمد به درگاه جهاندار
جهاندارش نوازش کرد بسیار.

نظامی .


بدان را نوازش کن ای نیکمرد
که سگ پاس دارد چو نان تو خورد.

سعدی .


مرا دوباره نوازش کن و کرم فرمای
یکی به موجب خدمت یکی به حق کریم .

سعدی .


|| تسلی دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی و نیز رجوع به نوازش شود.
ترجمه مقاله