ترجمه مقاله

نورخند

لغت‌نامه دهخدا

نورخند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) تبسم . شکرخند. (فرهنگ فارسی معین ) :
تا به دیدار تو عید اقربا فرخ شود
عیدی کاخ تو شد بر اهل دانش نورخند.

سوزنی (از فرهنگ فارسی معین ).


ترجمه مقاله