نوری
لغتنامه دهخدا
نوری . (اِخ ) ... هروی ، مشهور به نوری دندانی . از شاعران و ظریف طبعان قرن دهم هجری است . گویند: دندانش از غایت درازی از لبهایش برآمده بود...از این جهت خود را به دندانی ملقب نمود. او راست :
وصیتی است که بعد از وفات من یاران
کنند لوح مزارم ز هر دو دندانم
سخن چگونه کنم پیش خلق کاین دو لبم
به یکدگر نرسد گر به لب رسد جانم .
وصیتی است که بعد از وفات من یاران
کنند لوح مزارم ز هر دو دندانم
سخن چگونه کنم پیش خلق کاین دو لبم
به یکدگر نرسد گر به لب رسد جانم .
(از تذکره ٔ روز روشن ص 852).