ترجمه مقاله

نوشاب

لغت‌نامه دهخدا

نوشاب . (اِ مرکب ) آب گوارا. شربت مطبوع . نوشابه . و نیز کنایه از: آب زندگی ، آب حیات ، آب خضر. رجوع به نوشابه شود :
از آنجا خبر داد کارآزمای
که نوشاب را در سیاهی است جای .

نظامی .


مباد این درج دولت را نوردی
میفتاد اندر این نوشاب گردی .

نظامی .


عتابت گرچه زهر ناب دارد
گذر بر چشمه ٔ نوشاب دارد.

نظامی .


ترجمه مقاله