ترجمه مقاله

نوش خوردن

لغت‌نامه دهخدا

نوش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شاد خوردن . به لذت خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). || نوش جان کردن . نوش کردن :
جهان دار و شادی کن و نوش خور
می از دست آن ترک سیمین ذقن .

فرخی .


|| شراب نوشیدن :
نوش خور شمشیر زن دینار ده ملکت ستان
داد کن بیداد کن دشمن فکن مسکین نواز.

منوچهری .


|| نوش خوردن از کسی ، از او متنعم شدن و محبت و نوازش دیدن . مقابل نیش خوردن :
نیش در آن زن که ز تو نوش خورد
پشم در آن کش که تو را پنبه کرد.

نظامی .


ترجمه مقاله