نگرش کردن
لغتنامه دهخدا
نگرش کردن . [ ن ِ گ َ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نظر کردن . نگاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). دیدن . نگرستن . || ملاحظه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به دقت نظر کردن . توجه کردن . نظارت کردن : و او در کار ملک نگرش کردی و امر و نهی دادی . (تاریخ بخارا ص 9).
نگارینا بکن نگرش به کارم
چو می دانی که من ز غمت فگارم .
|| رعایت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). التفات کردن . عنایت کردن . نظر کردن . مورد عنایت و نظر قرار دادن : و یعقوب مر او را [مهدی عباسی را ] کارهای نیک نمودی چون رباطها و پل ها و درویشان را نگرش کردن ، همه بگفتی و مهدی اجابت کردی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). مهتری مکه به یک بارگی بدو شد و خلق را نیکو همی داشت و درویشان را نگرش همی کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نه خِرَد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند به دست کسی فکند که خدای داند او بر من ناحفاظی کند. (تاریخ سیستان ).
نگارینا بکن نگرش به کارم
چو می دانی که من ز غمت فگارم .
؟ (از المعجم ).
|| رعایت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). التفات کردن . عنایت کردن . نظر کردن . مورد عنایت و نظر قرار دادن : و یعقوب مر او را [مهدی عباسی را ] کارهای نیک نمودی چون رباطها و پل ها و درویشان را نگرش کردن ، همه بگفتی و مهدی اجابت کردی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). مهتری مکه به یک بارگی بدو شد و خلق را نیکو همی داشت و درویشان را نگرش همی کرد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). نه خِرَد باشد و نه حمیت که مرا چنان خداوندی دارد که چندین نگرش کند به دست کسی فکند که خدای داند او بر من ناحفاظی کند. (تاریخ سیستان ).