ترجمه مقاله

نیابت دار

لغت‌نامه دهخدا

نیابت دار. [ ب َ ] (نف مرکب ) نایب . قائم مقام . (ناظم الاطباء). که در امری بجای دیگری نیابت و اقدام کند. خلف و جانشین :
چاه داری در بن چاهش فکن
ای نیابت دار پور آبتین .

خاقانی .


وگر خواهی کزین منزل امان آن سرا یابی
امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو.

خاقانی .


|| گماشته . وکیل . (ناظم الاطباء). رجوع به نایب شود.
ترجمه مقاله