ترجمه مقاله

نیرج

لغت‌نامه دهخدا

نیرج . [ ن َ رَ ] (ع ص ، اِ) آهن آماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ). سکةالحراث . (اقرب الموارد) (متن اللغة). نورج . (متن اللغة). || غماز. سخن چین . (منتهی الارب ). نمام . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || شتر ماده ٔ نیکوی جواد تیزرو. (منتهی الارب ). ناقه ٔ جواد. (اقرب الموارد). ناقه ٔ جواد را گویند به سبب سرعتش در دویدن . (ازمتن اللغة). هر تندرو و سریعی را نیرج گویند. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || دویدن به سرعت و تردد. (از متن اللغة): عدا عدوا نیرجا؛ شتابانه و مترددانه دوید. (منتهی الارب ). || علم بر جامه . (از اقرب الموارد). || مِدوَس و آلتی آهنین یا چوبی که بدان طعام را کوبند. (از اقرب الموارد). رجوع به نورج شود. || امراءة نیرج ؛ زن داهیه ٔ منکره . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله