ترجمه مقاله

نیزه باز

لغت‌نامه دهخدا

نیزه باز. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ ] (نف مرکب ) کسی که نیزه می اندازد و در نیزه زدن ماهر است . (ناظم الاطباء). که نیزه بازد. رامح . نیزه افکن :
به درگاه سپه سالار مشرق
سوار نیزه باز خنجراوژن .

منوچهری .


|| که تمرین و مشق به کار بردن نیزه کند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نیزه بازی شود. || صائد دراهم . آنکه به خواهش یا فریب یا زرنگی و مهارت خاص مالی ازکسی گیرد یا نفعی از بزرگان و اعیان حاصل کند. کلاش .سوری . اخاذ. (از یادداشتهای مؤلف ).
ترجمه مقاله