ترجمه مقاله

نیشان

لغت‌نامه دهخدا

نیشان . (اِ) نشان . (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نشان شود :
بیناست آن چنان که ببیند به روی سنگ
نیشان پای مور به شبهای تار اسب .

مظهر (از رشیدی ).


|| علامت داغ . (ناظم الاطباء). رجوع به نشان شود.
ترجمه مقاله