ترجمه مقاله

نیشدار

لغت‌نامه دهخدا

نیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن :
بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدار
که نمرود را گفت سر پیش دار.

نظامی .


|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارسی معین ). حیوان درنده . || آزارنده . زننده . (یادداشت مؤلف ). موهن . اهانت آمیز. (فرهنگ فارسی معین ): کنایه یا سخن نیشدار؛ طعنه و سخن ملامت آمیز و دلازاری که به قصد آزردن و توهین کسی ادا شود.
ترجمه مقاله