ترجمه مقاله

نیشکر

لغت‌نامه دهخدا

نیشکر. [ ن َ / ن ِ ش َ ک َ / ش ِ ک َ /ش ِک ْ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (اِمرکب ) قصب السکر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). قسمی از نی که از عصیر آن شکر می سازند.(ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که ساقه ٔهوائیش برخلاف گندمیان دیگر توپر است و نسج سلولی داخل ساقه محتوی مقدار زیادی شیره ٔ قندی قابل استخراج می باشد. ساقه ٔ اصلی گیاه نیشکر در حقیقت ساقه ٔ زیرزمینی است که در زیر خاک می خزد و با ریشه اشتباه می شود. از این ساقه ٔ خزنده ٔ زیرزمینی در نقاط مختلف ساقه ٔهوائی خارج می شود. ریشه های افشان نیز در زیر خاک به وجود می آید. ساقه ٔ هوائی این گیاه به فواصل مختلف دارای گره هائی است که از محل این گره ها بر روی دو ردیف برگهای دندانه دار و روبانی شکل و متقابل و طویل - که مانند غلافی ساقه را در بر گرفته اند - خارج می شوند.گلهایش در انتهای ساقه ٔ هوائی قرار می گیرند که آرایش یک سنبله ای دارند این گلها دور از هم قرار گرفته اند. به نظر می آید که در اصل این گیاه از هندوستان و جزایر جاوه و سوماترا باشد ولی امروزه در اکثر کشورهائی که شرایط آب و هوائی مناسب جهت کشت این محصول داشته باشند به منظور استخراج قند کاشته می شود. مهمترین کشورهای کشت نیشکر عبارتند از کوبا، هاوایی ، جاوه و هندوستان . ارتفاع ساقه ٔ هوائی نیشکر بین 3 تا 6 متر است و قطر آن بین 3 تا 5 سانتیمتر. فاصله ٔ گره های ساقه معمولاً بین 5 تا 20 سانتیمتر است و فاصله ٔ بین گره های فوقانی بیشتر است . طول برگهایش گاهی تا 2 متر می رسد. تکثیر این گیاه در زراعت غالباً به واسطه ٔ قلمه است و درصورتی که رقم جدیدی از نیشکر را بخواهند، به کشت بذر آن می پردازند. قصب . قصب السکر. (فرهنگ فارسی معین ). نی قند. قصب العسل . قصب هندی . (یادداشت مؤلف ) : از وی [ بلخ ] ترنج و نارنج و نیشکر و نیلوفر خیزد. (حدود العالم ). از کرمان زیره و خرما ونیل و نیشکر و پانید خیزد. (حدود العالم ). از شهرک میله به طبرستان نیشکر بسیار خیزد. (حدود العالم ).
گهی پر گل گونه گون دامنش
ز نیشکّر انبوه پیرامنش .

اسدی .


ما به بلخ بودیم به چند دفعت مجمزان رسیدند... و ترنج و انار و نیشکر نیکو آوردند. (تاریخ بیهقی ص 251).
مادرش نیش و نیشکر دادش
زآن گهی زهر و گه شکر باشد.

مسعودسعد.


از نیشکر است این قلم شعرنویسم
کز سیر وی این شعر به خروار شکر ماند.

سوزنی .


جای نزهت نیست گیتی را که اندر باغ او
نیشکر چون برگ سنبل زهر دارد در میان .

خاقانی .


جان در تب است از آن شکرستان لعل خویش
از بهر تب بریدن جان نیشکر فرست .

خاقانی .


تبهاست مرا در دل نیشکرت اندر لب
آری ببرد تبها گر نی شکرم بخشی .

خاقانی .


گل ز کجی خار در آغوش یافت
نیشکر از راستی آن نوش یافت .

نظامی .


خیریش نه زرد بلکه زر بود
نی بود ولیک نیشکر بود.

نظامی .


میوه ٔ دل نیشکر خدشان
گلبن جان نارون قدشان .

نظامی (مخزن الاسرار ص 64).


نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشائی
پیش لفظ شکرینت سر انگشت بخاید.

سعدی .


این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری .

سعدی .


نی نیزه در حلقه ٔ کارزار
بقیمت تر از نیشکر صدهزار.

سعدی .


نیشکری باش ز پُرّی خموش
چند زنی چون نی خالی خروش .

امیرخسرو.


چون باز زنی ز نیشکر بند
خس در دهن آید اول از قند.

امیرخسرو.


شعر من شعر است شعر دیگران هم شعر لیک
ذوق نیشکّر کجا یابد مذاق از بوریا.

سلمان (از آنندراج ).


گیاه تلخ دهد چون تو نیشکر کاری
در آن زمین که شود خاک این دل غمناک .

ملاقاسم (از آنندراج ).


- نیشکربالا ؛ نیشکرقد :
صبحدم آئینه دار طوطی آشفته است
محفل افروز که شد آن نیشکربالا چو شمع.

تنها (از آنندراج ).


- نی شکرِ خد ؛ خط سبز. (برهان قاطع).نخستین پدیداری ریش . نیشکر خط. (ناظم الاطباء).
- نی شکرِ خط ؛ خط سبز. نی شکر خد. (از برهان ) (آنندراج ).
- نیشکرقد ؛ معشوقی که قد وی مانند نیشکر است و موزون بود. (ناظم الاطباء) :
هما آن نیشکرقد بر سر انصاف خواهد شد
دلش با بی دلان خویش آخر صاف خواهد شد.

تأثیر (از آنندراج ).


- نیشکرقلم ؛ که قلمی شیرین کار دارد :
من که نقاش نیشکرقلمم
رطب افشان نخل این حرمم .

نظامی .


ترجمه مقاله