ترجمه مقاله

نیمه جان

لغت‌نامه دهخدا

نیمه جان . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) نیم مرده . که نیمی از جان او بشده است . (یادداشت مؤلف ). نیم جان . رجوع به نیم جان شود.
- نیمه جان شدن ؛ نیم جان شدن . سخت مضطرب و نگران گشتن .
|| (اِ مرکب ) نیم جان . رمق . جانی خسته و فرسوده و به لب رسیده .
- نیمه جانی داشتن ؛ رمقی در تن داشتن : حُمِل َ من المعرکة جریحاً و به رمق ؛ او را از رزمگاه به در بردند خسته و هنوز نیمه جانی داشت . (یادداشت مؤلف ) .
ترجمه مقاله